داستان های کوتاه ؛ جالب ؛ واقعی ؛ پند اموز ؛ شیرین
داستان های کوتاه ؛ جالب ؛ واقعی ؛ پند اموز ؛ شیرین
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, توسط حسین مختاری |

انتظار يك مادر چيست؟!

 

سلام به عزيزتر از جانم؛ به تويي كه ماه‌ها در وجودم و سالها در دامانم، به انتظار من معنا دادي و مرا به عرش خدا رساند‌ه‌اي.

آري در وجود من، با تمام وجود از من، ماه‌ها را گذراندي و ماه‌ها، شب و روز انتظارت را كشيدم و جواني‌ام را به اميد چشم گشودن تو و ديدن چون روي ماهت گذراندم و سالهاست كه تو همچون خورشيدي هر روز بر من مي‌تابي! و تو آن اولين ماه‌هايت را به ياد نداري!

و اكنون هم به خدا سپرده‌ام تو را! و تو اكنون ...

روزي ديدن روي تو را آرزويم بود! روزي خنده بر لبانت آرزويم بود! روزي گريه‌ات را خنده‌كردن و روزي چشم

 و به زبان باز شدنت آرزويم بود! ...

روزي قدم برداشتن و راه رفتنت آرزويم بود! روزي دويدن و بازيهاي تو و ... و .... و ...

و اكنون فقط به خدا سپرده‌ام تو را! و تو اكنون ...

 

روزها ديدگانم فقط پي تو بود كه خدايي نكند گزندي به تو رسد و شبها كه خوابم در چشمم مي‌شكست كه روي تو را سرما نپوشد و بدن ناز و ظريفت لحظه‌اي سختي نكشد و روح قشنگت لطمه‌اي نبيند، تو آنها را ياد نداري!

آري، اكنون فقط به خدا سپرده‌ام تو را! و تو اكنون ...

آن روزي كه مرا صدا كردي و گفتي مامان، دل من به عرش خدا رفت و تا الان آنجاست! آن روزي كه تو اولين لبخند را به من هديه كردي با خود عهد بستم كه تو را به زيبايي به خدا بازگردانم و تو به من لبخندي زدي، تو آن روز را ياد نداري!  ...

و اكنون فقط به خدا سپرده‌ام تو را! و تو اكنون ...

 

و تو اكنون كجايي ؟!

 در چه مسيري و به چه مي‌انديشي؟!

بيشتر مراقب خودت باش، ديگر چقدر انتظار ... !
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.